امیر سام شش ماهه، نمونه ای نمونه
پسر نمونه مامان، عشقک مامانی و بابایی شش ماه گذشت چقدر زود داره می گذره و شما داری بزرگ و بزرگتر میشی مادر، پسر گلم روز به روز می بینم که فرق کردی از خودت صداهای مختلف در میاری البته اگه دلت بخواد وقتی هم که ما دلمون می خواد شما حرف بزنی خودمونم بکشیم با اون چشمای خمارت فقط مارو نگاه می کنی و لبخند تحویلمون میدی جیگرم.
کلی ذوق میکنی وقتی بابایی از سر کار میاد و دوست داری بری بغلشو باهاش بازی کنی، دیگه خیلی قشنگ همه چیزارو می گیری تو دستت، و دو تا دستاتو می بری بالا و انگشتای کوچولوی توپولیتو حرکت میدی دیگه داری همه چیزو می شناسی.
عکسای روی یخچالو خیلی دوست داری و من هر روز می برمت کنار یخچال تا اونارو نگاه کنی دستاتو می بری سمت عکسا و می خوای اونارو بگیری فدات بشم.
یه چند شبه که توی تخت خودت میخوابی پسرم اخه دیگه باید عادت کنی که بتونی تنهایی تو اتاقت باشی، پسر گلم عاشق غذا خوردنی و خدا رو شکر تا این لحظه من هیچ مشکلی با غذا خوردنت ندارم و هر چی برات درست کردم همرو دوست داشتی گل پسرم. در ضمن اینرو هم بگم که شما همش دور میزنی و وقتی می زارمت توی تختت از اون ور تختت سر در میاری
اینم نمای نزدیکه امیرسامی
امیرسام میگی هوووووووووووووووووو هوووووووووووووووووووو، کیییییییییییییییییی کییییییییییییییییی،پوففففففففففففف ( غذا که میزارم تو دهن کوچولوت همش پوف می کنی) عشق مامی
امیرسام پای مگسو ول کن مامی
امیرسام عاشق مگس و پشه بالای تشک تعویضت هستی چون فنرین من برات میارمشون پایین و دستو پاهاشونو میگیری و میزاری تو دهنت خیلی دوستشون داری مامی و بعدش یهو ولشون میکنی و می پرن بالا و می خندی نازم
عاشق اون دستای خوشگلتم که وقتی می خوابی می گیریشون فدات شم
اینها هم داغ داغه که تازه ازت گرفتم بانمک من
اینجا حاج خانوم شدی
عافیت باشه امیر سام شما عادت داری که یک روز در میون بری حموم الان هم که هوا گرم شده بیشتر اوقات هر روز می برمت حموم ، عاشق آب و اب بازی هستی، حتی صبحها هم که می خوام دست و صورتتو بشورم دستتو دراز می کنی که ابو بگیری،
امیر سام به خدا عاشقتم مامی جون چیکار کنم من از دستت آخه