امیرسامامیرسام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

پسر ما امیرسام

امیر سام شش ماهه، نمونه ای نمونه

پسر نمونه مامان، عشقک مامانی و بابایی شش ماه گذشت چقدر زود داره می گذره و شما داری بزرگ و بزرگتر میشی مادر، پسر گلم روز به روز می بینم که فرق کردی از خودت صداهای مختلف در میاری البته اگه دلت بخواد وقتی هم که ما دلمون می خواد شما حرف بزنی خودمونم بکشیم با اون چشمای خمارت فقط مارو نگاه می کنی و لبخند تحویلمون میدی جیگرم.     کلی ذوق میکنی وقتی بابایی از سر کار میاد و دوست داری بری بغلشو باهاش بازی کنی، دیگه خیلی قشنگ همه چیزارو می گیری تو دستت، و دو تا دستاتو می بری بالا و انگشتای کوچولوی توپولیتو حرکت میدی دیگه داری همه چیزو می شناسی.   عکسای روی یخچالو خیلی دوست داری و من هر روز می برمت کنار یخچال تا اونارو نگاه ک...
26 خرداد 1392

امیر سام و پشمالوها

امیرسامی مامان دیگه کلی با اسباب بازیهات و خرسیهاتو ... بازی می کنی پشمالوهاتو گذاشته بودم دورت که ازت عکس بگیرم دیدیم داری باهاشون کشتی می گیری و حسابی درگیر بودی باهاشون عزیز دلم       ...
12 خرداد 1392

بدون عنوان

پسر گلم شما دیگه الان نسبت به گذشته خیلی بزرگتر و آقاتر شدی و مامی عاشق بازی کردنت، صدا در آوردنت و حرکاتت هست همه کارات خوردنین خوشمل من، خیلی قشنگ با خودت بازی می کنی و حرف می زنی و هر وقت هم که از خواب بیدار میشی اصلا گریه و ناارومی نمی کنی .  عزیز دلم با اسباب بازی هات قشنگ حرف میزنی و اونارو می گیری و ارتباط برقرار می کنی افرین پسرم    ...
8 ارديبهشت 1392

دندان درآوردن امیرسام پهلوون

پسر نازم از یکی دو روز قبل از واکسن چهارماهگیت شروع کردی به میک زدن لب پایینت   و اینقدر هم با مزه می خوری   که می خوام قورتت بدم مامی و هر چی هم اطرافت باشه دوست داری بگیری و تو دهنت کنی البته فعلا زورت به ملافه و پتوت می رسه که با دست بکشونیش به سمت دهنت. اینم عکسی از لب خوردنت  مامی دندونیت هم میگیری تو دستت و حسابی گازش می زنی   ...
8 ارديبهشت 1392

واکسن چهار ماهگی شیر مرد

  مامی جونم تو تعطیلات عید نوروز بودیم که نوبت واکسن چهار ماهگیت شد  اما چون نهم روز جمعه بود درمانگاه تعطیل بود و چون هنوز برای چکاپ دکتر نرفته بودیم نمی خواستم ببرمت واکسن بزنی چون هر ماه شمارو دکتر چک می کنه پسرم، روز یکشنبه دکتر شمارو معاینه کرد و روز بعدش رفتیم برای واکسن از توی خونه قطره استامینوفن دادم و رفتیم درمانگاه. وقتی دکتر خواست واکسن بزنه فقط کمی گریه کردی  آخه گل پسر من کلی شیر مرد  هست خیلی آقا بودی و بعدش اروم شدی خونه هم که اومدیم راحت خوابیدی، اما وقتی بیدار شدی خیلی گریه کردی  و نا اروم بودی و تب کردی و این حالت همراه با سرماخوردگی بود که از قبل داشتی، خلاصه یه دو روزی حال نداشتی و سرما خوردگیت هم یه چند روزی طول ...
1 ارديبهشت 1392

اولین سلمونی شازده مامان

پسر نازم اینقدر موهای فرفری منگول منگولیت بلند شده بود که وقتی می بردمت حموم میومد روی چشمای خوشگلت و نمی تونستی جای رو ببینی بنابراین تصمیم گرفتیم موهاتو توسط مامان بزرگت کوتاه کنیم خیلی خیلی با مزه و خوردنی تر شدی عزیز دل من عاشقتم مرد من یه عالمه ماچ   مامی اینقدر موهات بلند شده که اون بالا بستمش اینجا برای چند لحظه دختر خانم شده بودی البته فقط برای چند لحظه ها   اینم بعد از سلمونی و کوتاه کردن موی شازده ...
31 فروردين 1392

امیرسام صد روزه

هوووووووووووووووووووووووررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا پسر نازم مردی شدی برای خودت عزیزم دیگه سنت سه رقمی شده بهت افتخار می کنم مامی ایشالله رقم های سنت همینطوری بیشتر و بیشتر بشه ناز من. برات یه کیک گرفتیم و شما اینقدر متعجب شده بودی که شمع هاشو میدیدی، آخه شما دیگه خیلی دقیق شدی و هوشیار و به تمام حرکات و رفتارهای اطرافیانت دقت می کنی خلاصه مایه افتخار من و بابایی هستی خوچمل من گوجی گوجی من، دوست دارم هوارتااااااااااااااااااااا     ...
31 فروردين 1392