امیرسامامیرسام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

پسر ما امیرسام

يكسالگي و کارهاي جديدش

  پسر عزیزم خوشحالم که دارو وصف حالتو در دوران یکسالگیت می کنم خیلی خوشحالم از اینکه امیرسامم یکساله شده بعضی اوقات با خودم می گم یعنی واقعا امیرسام یکساله شده،یکسال چقدر زود گذشت مامی دلم برای تک تک روزهای گذشته از همین الان تنگ شده. گل مامان خیلی بزرگ شدی و یه عالمه کارهای جدید انجام میدی این عکسی که اینجا می بینی رو خیلی خیلی دوست دارم مامی عاشق تبلیغای تلویزیون هستی و تا اهنگاش پخش میشه شروع می کنی که رقصیدن و سرتو تکون می دادی اولا که نی ناینای می کردی ددوتا دستاتو به سمت چپ و راست می بردی اما الان دیگه دو تا دستاتو باز می کنی و از مچات شروع می کنی به چرخوندن و انگشتای دستاتم تکون میدی وقتی اینطوری می رقصی من هلاکت میشم ق...
15 بهمن 1392

ارایشگاه واقعی واقعی

مامی از وقتی که به دنیا اومدی 2 بار مامان شهره موهاتو کوتاه کرد که خیلی ناز و با مزه شدی اما حدود 10 روز پیش یعنی 3 دیماه من و شما با هم رفتیم ارایشگاه مخصوص بچه ها به نام سرزمین رویا، و رویا جون موهای شما رو کوتاه کرد اول وقتی وارد شدیم چون اونجا پر از وسایل بازی بود کمی نگاه کردی به این ور و اونور و من لباستو در اوردمو و رفتی سراغ یه لودر و با اون بازی کردی و هی بوق می زدی بوق بوق   وقتی نوبت شما شد رفتی توی یه ماشین مخصوص نشستی و خاله رویا شروع کرد به کوتاه کردن موهات  اول من نمیدونستم که ممکنه چه عکس العملی داشته باشی اما انقدر اقا بودی که هر چی بگم کم گفتم افرین پسرم همه اونجا ازت تعریف کردن که چقدر امیرسام ا...
29 دی 1392

تولدت مبارک پسر یکساله من

اميرسام پسرم يكسالگيت مبارك   مامان جون خدا رو شكر مي كنم كه اين روز قشنگ بالاخره اومد. پسر قشنگم يكسال گذشت، ٣٦٥ روز سپري شد با تمام قشنگياش با تمام خاطرات خوبش، با تمام لحظات بيادموندنيش، امشب كه شب تولدت هست تك تك دقايق شب قبل از به دنيا اومدنت از جلوي چشمام رد ميشن، يادش بخير چه ساعات پر استرسي رو گذروندم خيلي هيجان داشتم همش وسایلی رو که از ماهها قبل مرتب کرده بودم چک می کردم بابا دوربین هارو شارژ میکرد همه وسایلو دم در گذاشته بود که مبادا فردا صبح چیزی رو جا بزاریم، بابايي در كمال خونسردي با من حرف مي زد و مي گفت به اين فكر كن كه فرشته كوچولوت فردا مياد بغلت  و خستگی نه ماه انتظار به پایان می رسه و با اين فكر اروم بخواب...
9 آذر 1392

دیگه چیزیییییییییییییییییییی نمونده

شمارش معکوس شروع شده         برای تولد امیرسام یه دونه دوردونه نمونه  آماده باشین           هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا     هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ...
25 آبان 1392

جشن دندوني اميرسام دوردونه

بالاخره جشن دندونيتو توي ١١ ماهگيت در روز ١١ ابانماه برگزار كرديم خيلي خوردني و ناز شدي همه كارهاشم خودم انجام دادم كارهاي تزيينيش خيلي قشنگ شد، بيسكوييتها خيلي خوشمزه شدن، غذاها هم همينطور، البته مامان جون زحمت اش دندوني رو كشيدن كه خيلي خوشمزه شده بود. یه عالمه کادو گرفتی و کلی خوشحال و شاد بغل همه می رفتی و کلی خندیدی پسرم سرحالم دوست دارم از تک تک کارهایی که برات انجام دادم عکسشو برات بزارم تا به یادگاری برات بمونه عشقم  الویه دورپیچ سوسیس  اسپیرینگ رول  آش دندونیت هم بود مامی جون که نشد عکس بگیرم اما فیلمش هست گلم اینها هم عکس بیسکوییت ها و پاستیل های دندونیت هست به همراه کیک خوشگلت که خیلی دوس...
25 آبان 1392

تو چقدر شيريني. به دلم ميشيني

 امیرسام موش می شود موششششششششششششششش موشششششششک من شيرينم اميرسام من هرچي از بامزگيت بگم كم گفتم الانا ديگه بيشتر حرفاي منو مي فهمي قشنگ، وقتي دارم باهات حرف مي زنم منو نگاه مي كني و وايميستي تا حرفم تموم بشه كاملا گوش ميدي. هر بالشت و كوسنيو كه ببيني بدو بدو ميري و سرتو ميزاري روش و من بهت مي گم لالا ، و باز دوباره بلند ميشي و ميري بازي مي كني اگه دوباره بهت بگم لالا مياي و سرتو ميزاري روي بالش و ميگي مممممممممممم يعني لالا بابا منوچهر براي دندونيت يه تاب خريده كه خيلي دوسش داري و من ميزارمت داخلش و تاب تاب عباسي ميكني بعدش كه تابه وايميسته خودتو تكون تكون ميدي يعني منو حول بدين يا ميگي ممممممممم عاشقتماااااااااا. خيلييييي...
25 آبان 1392

شير مرد ١١ ماهه

پسر باهوشم رفتي توي ١١ ماه خداروشكر باورم نميشه كه فقط يك ماه مونده كه يكساله بشي عزيز مامان، چيزي به جشن تولد يكسالگيت نمونده شير مرد من من و بابايي قرار گذاشتيم به اميد خداي بزرگ اولين سالگرد تولدتو در ديماه برگزار كنيم چون ٩ اذر محرم هست و نميشه اونطوري كه ميخوام برات تولد بگيرم اما حتما اين روزو يه جشن كوچول موچولو براي پسملم مي گيرم. اگه بخوام از خوشمزگيهات تعريف كنم بايد بگم كه مامي منو بابارو قشنگ صدا ميكني البته به شيوه خودت ميگي اه اه یا مممممممممممممم يعني به من توجه كنين و به من نگاه کنین عاشقتممممممممم به خدا میگم امیر سام چشم مامان کو و انگشتتو می زنی به چشمام، هر چیزیو تو دستت می گیری و من بهت می گم مامی به من بدش می زاری ت...
25 آبان 1392